نتایج جستجو برای عبارت :

که به آرامش برسم

سلام اوس کریم
احوالت خوبه!؟
نمیخوای یه نیم نگاهی به ما بندازی؟ 
شاید یه کوچولو دلت به رحم اومد؟! 
این انصاف نیستا اوس کریم آخه قربونت برم این چه اوضاعیه
میشه بشینیم باهمدیگه دو کلوم اختلاط کنیم! 
بپرسم چرا آخه؟ 
کی قراره به آرزوهام برسم! کی قراره برسم به آرامش و آسایش و خوشی! 
اگه نمیخوای بدی که یهویی ببر پیش خودت و خلاص......... 
اما اینو بدون این رسمش نیس مشتی....
دمت گرم خداجون.......
جمعه هایادامام مهربان آرامش است/بندگی حق درآن نیمه شبان آرامش است/گریه واشک وتوسل میرودتا عرش رب/برولی حق توجه هرمکان آرامش است/زمزم هرگریه ای در ربنای بندگی است/دلبری ازبهر مهدی عاشقان آرامش است/او ولی حضرت حق افتخارخلقت است/وصل برمولای عالم باامان آرامش است/ندبه های صبح جمعه باکمیل مرتضی/هردعا ویادمهدی دوستان آرامش است/درنمازجمعه ها هم نام اوگل میکند/هردفاع ازولایت بی گمان آرامش است/خطبه هاداردبصیرت بهرمهدی باوران/لشکری سوی شکست دشمن
با صدای شب هم سان فریاد تنهایی من، در روزگاری که لمس کردن دستهایت جز آرزویی پیش نبود. در شب نشسته ام و به عکست خیره شده ام تا در اعماق چشمهایت آرامش را در آغوش بگیرم، تا در لبخندت زندگی را توصیف کنم. با اینکه آغوشت جز حسرتی چیزی پیش نیست اما با خیال طعم آن غروب خورشید را گذراندم. در این شهر که مردمانش از رفتن می ترسند و مانده اند تا پروردگارشان خوشبختی را بر دوش بگیرد و در خانه هاشان را بکوبد، مرا صدا بزن، تا چشمهایم را ببندم و رهسپار صدایت شوم ب
پر از بیقراری بودم. از خونه تا برسم سرکار رادیو قرآن گوش دادم.
عصر بعد از چنگ زدن به ریسمان کلمات حافط و سعدی دست به دامان قرآن شدم. خدا از موسی گفت...خدا گفت نترس...67 و 68 سوره طه رو مدام مرور میکنم. 
بیقراریهام شسته شد. خدایا با موسی ت حرف بزن؛ آدم به لالایی کلمات آرامش میگیره.
دیشب فهمیدم اون چیزی که به من آرامش میده نرفتن و اقدام نکردن ها نیست!
یعنی از اینکه از چالش ها انصراف بدم و تلاش نکنم به آرامش نمی رسم.
از اینکه چالش هاو ریسک ها رو بپذیرم و اقدام کنم و تلاش کنم، به آرامش میرسم. بعدش مستقل از نتیجه از خودم متشکرم:))) و آرامش دارم:)
آرامش برای آدم های بدون مشکل نیست، یه گزاره ی عمومی که همه می فهمنش، ولی عده ی کمی در عمل بهش باور دارن و منتظرن مشکلات رفع بشه و خوشی های مطلق بیان تا آروم بشن...
آرامش چیزی از جنس ایمان نه، خود ایمانه، اونم از مدل یقینی و اطمینان قلبی گونه ش...
بقیه آرامش ها عمیق و دقیق نیست...
رور روانشناسهبا اینکه بخاطر کنکور یه ترم مرخصی گرفتم ووالان ترم سه محسوب میشم و تمام فکرو تمرکزمو رو رشته جدید گذاشتم
ولی دوست دارم در آینده یه روانشناس خوب باشم آرامش بدم و حس اعتمادو در طرفم ایجاد کنم
رفتار معقولی داشته باشم
به یه برنامه خاصی برسم برای زندگیم
هدف درستی داشته باشم
اینقدر خودمو با بقیه مقایسه نکنم
اینقدر فکر منفی نکنم
استرسی نباشمو خونسرد باشم
آدم برای اینکه به بقیه آرامش بده باید از خودش شروع کنه دیگه:)

+درمورد پست قبلی ک
خیلِ کارها سرم می ریزد و فکر میکنم در این دنیای بی سر و ته کدامش را بکنم که برسم به جایی.بعد یادم می افتد که نمیدانم میخواهم به کجا برسم.که سعادت چیست.که سعادت را در روزهایم گم کرده ام.مثل تو که یک بار در خیابان دیدمت و حالا هر شب میروم که پیدایت کنم.ولی رفته ای.همای بام سعادت به دام ما افتد؟
من استرس دارم. اعصابم خرده. همش دارم با خودم کلنجار میرم. چرا اینجوری شد؟ چرا اونجوری شد؟ باید این کارو کنم. باید به این نقطه برسم. چرا فلان چیزو ندارم و ... توی دلم دلشوره و توی سرم افکار مغشوش و آرزوهای نا تموم.
خودم رو تجسم می کنم وقتی به خواسته هام رسیدم... آرامش. سعادت. احساس رضایت از خود.
بعضی از چیزایی که الان دنبالشونم رو یکی از دوستام داره. دوستم بیشتر  از من دغدغه، استرس و آرزوهای جور و واجور داره. توی دلم بهش فحش میدم که خره! الان تو کلی چی
میگن:هر چی بیشتر دنبالش باشی کمتر بهش میرسی(یعنی فکر بدون عمل کردن)
میگم:درسته،ولی مگه میشه جلوی این اقیانوس بزرگ رو گرفت؟
میگن:پس منتظر باش یروزی تو این اقیانوس غرق بشی.
به دنبال جست و جوهای بنده برای پیدا کردن هدف و معنای زندگیم،گفت و گوهایی با افراد مختلف میکنم.مثلا میپرسم به نظرت عشق چیه؟یا دلخوشیت تو دنیا چیه در حال حاضر؟
دیروز به دنبال یه سوال کوچیک به یه بحث مفصل درباره آرامش رسیدیم.
ازم پرسید:آرزوت چیه؟
گفتم:نویسنده بزرگی بشم و همه دن
دیشب خواب سیل دیدمخواب دیدم مادرم کنار فروشگاهی که ازش خرید میکنیم با وسایل زندگیمون نشسته و من سمت مخالفش اون طرف فلکه ام
هر چی تلاش میکردم بهش برسم شدت بارون بیشتر میشد
اون در آرامش بود اما من آشوب بودم
از خواب پریدم و دیگه نخوابیدم که نفهمم چی میشه
حالا کمتر از 24 ساعت از خوابم گذشته و یه طوفان به بزرگیِ بزرگترین طوفان جهان توی زندگیم جریان داره
بر اساس این که در زمان حال هیچ کار به خصوصی انجام نمی دم، شرکت تو این چالش یکم عجیب غریب واسم به نظر می رسه. می تونیم حداقل از آرزوهامون و کارهایی که دوست داریم انجام بدیم حرف بزنیم اما کی تضمین می کنه تا زمان مرگ دغدغه هامون و افکارمون و آرزوهامون تغییر نکنه؟ حتی منی که زندگیم مثل یه مرداب در حال تبدیل به باتلاقه هم دائم در حال تغییرم... نمی دونم، بریم سراغ کارهایی که الان دوست دارم تا قبل مرگم انجام بدم...
1. سفر، به نظرم اولین حسرت زندگیم رفتن ا
زمان به طرفة العینی می‌تواند از هم‌صحبتِ شما یک نقّاشیِ درخت و یک فیلم سه دقیقه‌ای تست بازیگری اعجوبه‌ی ایرانی ۹۳ به جا بگذارد و از شما، موجودی روحاً کتک‌خورده که تا دو و نیم نصفه‌شب با بی‌قراری ووغم روی تخت می‌غلتد و فکر می‌کند نقّاشی درخت را به دیوار بزند بهتر است یا نه.
خواستم بگویم اگر چند ساعتِ دیگر بیدار شوم و به قرارم برسم هنر کرده‌ام، دیدم همینکه تا این ساعت را با دَردکشی شب‌زنده‌داری کرده‌ام غایت بی‌هنری بوده. کاش من هم از آ
به دنبال آرامش نگردید، 
در پى هیچ حالتى به جز حالتى که اکنون در آن هستید نباشید، 
وگرنه تضاد درونى و مقاومت ناآگاهانه در خود ایجاد مى کنید. 
از این که در آرامش نیستید، خود را ببخشید. 
همین که نا آرامى خود را به طور کامل بپذیرید، 
عدم آرامش شما به آرامش تبدیل مى شود. 
هر چیزى را که به طور کامل بپذیرید، 
شما را به مقصد، 
به آرامش مى رساند. 
این معجزه تسلیم است. 
هنگامى که آنچه را که هست مى پذیرید، 
یکایک لحظات،
 بهترین هستند.
 این پذیرش، 
همان رو
این روزا خسته ام و دلم سکوت و آرامش می خواد ... دوست دارم بیشتر فیلم ببینم و کتاب بخونم و به کارای خودم برسم ... دلم نمی خواد زیاد با کسی حرف بزنم ... دلم نمی خواد توی فضای مجازی باشم و با آدمایی حرف بزنم که هر کسی توی یه حال و هواییه ... دلم می خواد با خودم حرف بزنم ... دلم می خواد غرق بشم توی دنیا خودم ... سعی می کنم اینجا بیشتر بنویسم ... اینجا خلوت دل انگیز منه ... 
من استرس دارم. اعصابم خرده. همش دارم با خودم کلنجار میرم. چرا اینجوری شد؟ چرا اونجوری شد؟ باید این کارو کنم. باید به این نقطه برسم. چرا فلان چیزو ندارم و ... توی دلم دلشوره و توی سرم افکار مغشوش و آرزوهای نا تموم.خودم رو تجسم می کنم وقتی به خواسته هام رسیدم... آرامش. سعادت. احساس رضایت از خود.
بعضی از چیزایی که الان دنبالشونم رو یکی از دوستام داره. دوستم بیشتر  از من دغدغه، استرس و آرزوهای جور و واجور داره. توی دلم بهش فحش میدم که خره! الان تو کلی چی
آرامش درونی که به واسطه داشتن امکانات بیرونی باشد می تواند وضعیتی مطلوب باشد. اما این آرامش متکی به متغیرهای بیرونی است که هر آن احتمال محرومیت از آنها را می توان پیش بینی کرد. 
آرامش حقیقی بی اتکا به امکانات بیرونی است و آرامشی است که ریشه در بلوغ روحی انسان دارد. اما این مقوله تشویق به کنار گذاشتن امکانات نیست، محروم شدن از امکانات مادی هرگز نمی تواند یک فضیلت معنوی باشد. آرامش حقیقی در تعادل بین نیروهای درونی و بیرونی انسان است. 
 
کوروش
آرامش درونی آرزوی همه انسان ها است فرقی نمی کنه پولدار باشید یا نه، فرق نمی کنه زن هستید یا مرد در هر صورت آرامش درونی می تواند تجربه فوق العاده از زندگی را برای شما به ارمغان بیاورد. در این پست سایت روانشناسی اعصاب و روان به بررسی راه های دستیابی به آرامش درونی از دید علم روانشناسی می پردازیم.
چگونه به آرامش درونی برسیم؟
لینک مطلب : http://www.asaboravan.ir/inner-peace
ادامه مطلب
سلام
هیچ حرفی برای گفتن ندارم!
فقط دلم یه معجزه میخواد
یه معجزه ی نارنجی
یه معجزه ی کوتاه و نارنجی رنگ
یه معجزه ی نارنجی با یه کوله ی دیوتر!
یعنی ممکنه یبارم اونطوری بشه که من میخوام؟
یعنی ممکنه فقط یکبار برسم به اون چیزی که آرزوشو دارم؟
فقط همین یبار...
میدونم به صلاحم نیست، ولی حسرتِ نرسیدن، خیلی داغش سنگین تر از اندوهِ شکست خوردنه...
☆خدایا بذار خودم شکست بخورم!
♡میشه برام دعا کنین به آرزوم برسم؟!
 
 
این چندوقت از صرف وقت برای فیلم دیدن برگشته‌ام به کتاب خواندن. خداروشکر به حد قابل توجه و خوبی موفق هم بوده‌ام. البته تکلیف برای خودم نمیکنم ولی چندکتاب رو مشخص میکنم که در طی روزهای آتی باید تمامشون کنم و خب خرده خرده مینوشم و کشش باعث میشه که برسم به نقطه‌ی پایانی و هم کتاب رو زودتر از موعد تمام کنم و هم یک آرامش روحی و غنا بهم بخشیده میشه.. هم خوب فکر میکنم و هم خوب لذّت میبرم.. واقعا خواندن یکی از بهترین لذتهایی است که انسان میتواند تجر
اول تشکر میکنم از ماجده عزیز که با وجود خنگی بی نهایت من برام توضیح داد قضیه از چه قراره
نکته دوم اینکه ظاهرا باید آخر این پست چند نفرو دعوت کنم به این چالش که چون من طبق عادت زندگی عادیم‌ در دنیای مجازیهم بسیار مراقبم که آرامش کسیو نخراشم هنوز با کسی آشنا نیستم که دعوت کنم. پس صمیمانه از هر عزیز وبلاگ نویسی که این پست رو میخونه دعوت میکنم که این چالش رو انجام بده و اگه قابل دونست واسه همین پست کامنت بذاره که آشنا بشیم.
۱- موسیقی و آهنگسازی رو
خدایا! آخرین باری که به ملاقات پدرم رفتم، چهارده معصوم را به نام خواندم و پدرم را به تو سپردم. و نمیدانستم آخرین بار است. دانسته بودم همه چیز در ید قدرت توست و به جای دست و پا زدن در راه حلهای زمینی، تسلیم اراده تو شدم. الان هم که به خیال خودم راهکارها، و به علم تو دست و پا زدنهایم ته کشیده، باز تو را میخوانم و خودم را به تو میسپارم. دانستم که تا تو نخواهی هیچ چیز به سرانجام نمیرسد. و اگر تو اراده کنی، هیچ چیز مانع تحقق اراده ات نخواهد بود. توان و ا
من فکر می‌کنم وقتی به چهل و پنج سالگی برسم باید عقل کل باشم.
زیاد پیش میاد که از خودم بپرسم اگه یه آدم چهل و پنج ساله نتونه درست تصمیم بگیره و نتونه جامع‌نگر باشه و معمولا پنج جانب از شش جانب یه کار از دستش در بره و نگه‌ش جز پیش پا را دید نتواند، پس چه فرقی با من داره و من چرا باید به اونجا برسم؟ :|
با ایران موندن واقعا قراره چی بشه؟
یه کسخول مثل جدی بشم؟
بچه ها من ناراحتم.
من فکر میکنم نیاز دارم که برم سخنان جدی و کار ها و رفتار هاش رو ببینم؛ مسخره ش کنم و بهش بخندم. تحقیرش کنم.
نمیدونم چمه و چی شده.
من عصبانیم.
نمیدونم باید جدی رو بکشم یا خودمو

حس میکنم به یه روانشناس احتیاج دارم.
هنوز سردرگمم. خیلی سردرگمم. عصبانیت حس میکنم. ظلم و دروغ حس میکنم. حسم دیگه بهش خوب نیست. هیچوقت فکر نمیکردم فانتزیم این بشه که یه روز بیاد دنبالم و برینم بهش. اصل
از بخشی از زندگیم شدیدن بدم میاد. به زدر کلی اگ‌ هم بخام بگم کلن از خود قدیمم بدم میاد... اما خب اگ بخایم سال های مدرسه رو در نظر بگیریم، ابتدایی بد ترین دوران زندگی من بوده. شدیدن ادم مزخرفی بودم و ادم های عادیی هم دورن بودن... کلن ایام خوبی نبود! و حالا حس میکنم ی سیلی بدی از اون دوران خوردم و شدیدن جاش درد میکنه... عادم هایی ک دوست نداشتم تقریبن ب زندگیم برگشتن و منم انگار همون عادم مزخرف قدیم شدم!
کاش بگذره... کاش بزرگ شم و ب اون درجه بی اهمیتی برس
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
دانلود ریمیکس لبخند فرزاد فرخ
Download remix Farzad Farokh >> ♬ Labkhand ♬ >> Music streaming from wikimusic
 
لبخند تورا به دنیا ندهم با عطر هوایت به رویا بروم
وقتی که تو باشی دلارام شوم
جانم تو بخند که آرام شوم
من عاشق چشمان سیاهت شوم دلبسته ی آن طرز نگاهت شوم
آنقدر که رخسار تو زیباست مرا دیوانه ی
خود کرد هر بار که دیدم تورا
تو شدی جسم و جان من گل مهربان من تو شدی بهار من
من به تو دل دهم که چون برسم به قلب تو بشوم فدای تو
تو شدی جسم و جان من گل مهربان من تو شدی بهار من
من
چگونه آرامش داشته باشیم؟بیایید لحظاتی بیندیشیم! به زمانی بیندیشیم که خشم، سراسر وجودمان را فرا می گیرد و دیگر جایی برای شور و شوق، باقی نمی ماند؛ به جای آرامش، تنش و اضطراب بر وجودمان مستولی می شود و از همه کس و همه چیز - و شاید بیش تر از همه از خودمان - خسته و دلزده می شویم؛ از کنش ها و واکنش هایی که می توانست به گونه ای دیگر رقم بخورد؛ از واژه هایی که کاش هرگز به زبان ما نمی آمدند! کاش می شد قدری از رفتارهای شتابزده و نابجای خود بکاهیم و با آرام
پروفسور عزیز سلام.امیدوارم که روحت در آرامش کامل باشد،که قطعا هست.چه کسی سزاوار تر از تو برای یک آرامش همیشگی؟تو بیشتر از هر کسی  لیاقت این آرامش ابدی را داری.
قصدم از نوشتن این نامه ی کوتاه چیزی نیست جز کمی مرور خاطرات و کمی هم درد و دل.
ادامه مطلب
سلام...
چه زمانی به آرامش الهی می رسیم؟
از نظر من زمانی به آرامش الهی می رسیم که در برابر همه سختیها و مشکلات و مریضی و بلاهایی که در زندگی با آن روبرو می شویم به جای ناله کردن و گله کردن خدا را شکر کنیم و بگوییم خدا دمت گرم ممنونتم خدا عاشقتم می دانم که همه این اتفاقات حکمتی دارد و به صلاح من است...
نظر شما چیه؟
دوست دارم نظراتتان را بیان کنید...
نزدیک چهل و دوسال از عمرم را در حسرت به دست آوردن آرامش به سر کردم. آرامش بزرگترین گم شده و یک چیز دست نیافتنی و رویایی شده بود برایم. همیشه انسانی مضطرب و اغلب بی قرار و بلاتکلیف بودم حتی زمان هایی که ظاهری شاد و راضی از خود بروز می دادم در درون خودم احساس خوبی نسبت به خودم، دیگران و زندگی نداشتم.
ادامه مطلب
به حجم درسا و کتابایی که باید خونده بشه فکر میکنم. حقیقتش از آخر این راهی که ناخواسته داخلش قرار گرفتم خیلی میترسم. تا الان بیشتر زندگیه منو اتفاقات پیش بردن تا انتخابای خودم! تا خواستم یه تغییری بدم یه اتفاقی افتاد و تمام محاسباتمو بهم زد. سال نود و نه آخرین سال کنکور نظام قدیمه و آخرین فرصت برای من. از عالم و آدم بریدم تا به درسام برسم ولی این چند سال فاصله بین مدرسه رفتن و کنکورم خیلی توانمو برای درس خوندن گرفته. وضعیت ناآروم خونه هم که... دار
می فروشند، با ترازویی  که لحظه را اندازه می گیرد.دوره گردهایی در کوچه داد می زنند و آرامش همسایه ها را می گیرند که آرامش بفروشند.
کسی را از خواب زمستانی بیدار می کنند که آرامش، سالهاست ترکش کرده است، فروشنده فریاد می زند: حقیقت می فروشم، رازهای کهنه می خرم! بشتابید، راستی می فروشم، اکراه ناگفته ها را می خرم!
لبخند می فروشم، بیایید توانایی درک آدم می فروشم.
هنوز عابران عبوس از کنارش می گذرند و او با لبخد از یکی می پرسد: چیزی نمی خری؟ به تو رایگا
درحریم پاک رضوان خداآرامش است/باادب درمحضراو هرکجا آرامش است/خالق یکتاهمیشه مهربان و پرعطاست/معرفت را کسب کن که دردعاآرامش است/اهل بیت مصطفی رایادکن از عاشقی/قلبهای باصفای باولا آرامش است/نینوا یک صحنه ای دارد ز شور وبندگی/یادمان لحظه های کربلا آرامش است/گنبد پاک رضا هم متصل برعرش حق/درجوار روضه ناب رضاآرامش است/کشورایران ماشد باشهیدان اسوه ای/باولایت لطف حق گرددعطا آرامش است/یادکن از مهدی و روز ظهورحضرتش/همره یاران او بامقتداآرامش است/
در مقام مقایسه مقام حضرت سید الشهدا با عمه حضرت مهدی خوابی عجیب دیدم.
آیه ای که دقیق خاطرم نیست چه بود برای به آرامش رسیدن حضرت فاطمه (عمه حضرت مهدی) قرائت میشد به این مضمون که آرامش داشته باش و رضا به داده بده.در همان حین یاد آیه شریفه یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ افتادم که چطور حضرت حسین خودشان آرامش رسیده بودند و خداوند او را که به آرامش مطلق یقین رسیده بود به سمت عرش دعوت میکرد.
ای کاش آیه اولی را یادم می ماند.آیه ی زیبایی بو
علاوه بر تنهایی افراطی که داشتم / بودن با چند نفر بهم آرامش خاصی میده / اولیش خدا / هر وقت ازش دور میشم و کاری که باعث ناراحتیش میشه انجام میدم ناراحتیش رو از درون خودم حس میکنم / امیدوارم منو ببخشه / با خدا بودن خیلی لذت بخش و آرامش بخشه / دومیش مادر / نمیدونم در وصفش چی بگم / خلاصه که مادره مادر! / و با خانواده بودنو دوست دارم...تمام اشخاص زندگی من...
هوالمحبوب
زمانی که کلی اتفاق در اطرافت رخ می‌ده، قاعدتا حرف زیادی باید برای گفتن  داشته باشی، من اما این روزها بیشتر سکوتم تا حرف. سرم بازار مسگرهاست، به چشم خودم شرحه‌شرحه شدنم را می‌بینم. از این همه تلاش بی‌وقفه برای سر و سامان دادن به اوضاع خسته و کلافه‌ام. هم زمان پیش بردن کار و درس و نوشتن سخت است، از عهدۀ من خارج است. بی‌صبرانه انتظار سی آبان را می‌کشم تا خلاص شوم از این همه استرس و فشار مضاعف.امروز توی مسیر خانۀ داستان، دقیقا داشتم
سلام
در گوشی میگه:
+ همیشه بهم آرامش میدی... ممنونم ازت!
_ چرا بس خودم اصلا آرامش ندارم؟
+ تو همه ی آرامشت رو به دیگران منتقل می کنی!!!
_ تا خودم آرامش نداشته باشم که نمی تونم به دیگران بدم؟! باید درون خودم باشه تا بتونم به بقیه بدم؟
+ نه! تو مثل انقلابی، که همشو صادر کردیم، هیچیش رو برا خودمون نگه نداشتیم!!! :))))
ب.ن. : خواستم جریان سفر رو بنویسم اما بس که جزییات قشنگ داشت و دلم نمیاد از خیر نوشتنشون بگذرم، خیلی طولانی میشه! بنابراین از خیر کلش احتمالا م
به من بگو صدای باد چگونه است؟ زمانی که تو می خوانی و نسیمی که آن را می وزانی به چهره ام می خورد. به من بگو چگونه گوشه ای ننشینم و صدایت که سرشار از آرامش و عشق است را ستایش نکنم؟ به من بگو چگونه در چشمانت نگاه نکنم و غرق در زییایی که مرا محو خودش کرده است نشوم. به من بگو چگونه خورشید به خودش اجازه ی درخشیدن می دهد زمانی که تو زیباتر و پرشکوه تر از هر شخص دیگری می درخشی و چشمان ما را از شکوهت متبرک می کنی. به من بگو چگونه تک تک اعضای تو را نباید یک
امروز رو نمیدونم چجور سازمان دهیش کنم دوتا کلاسا رو لغو کردم :/
اول تمیز کاری بعدشم به خودم رسیدن !خودمم در عجبم چجور وقت میکنم به خودم برسم چند روز پیش موهام اذیتم میکرد واقعا وقت ارایشگاه رفتنم نداشتم یه قیچی ورداشتم موهامو زدم بعدشم نشستم به موهام نگاه کردم ^_^ از خود راضی یا خود شیفته نیستم ولی قشنگ بود خدایش :')
من برم به کارام برسم که خیلیییی زیاده خیلییییی !!
کاش من همه فنه حریف بودم کاش منم یکی داشتم کمکم میکرد کاش یکی بود که بگه بهم تو بشی
۲۲ساله شدم.فکر میکردم کسی یادش نیست.اشتباه میکردم.توی دانشگاه که یه عالمه تبریک داشتم تازه تو کلاس همه به افتخار تولدم دست زدناومدم خوابگاه و قرار بود با بچه ها بریم خرید.اما یهو سر از کافه در اوردیم و بله!سوپرایز!!! سوپرایز شده بودم باز برای تولد!و حتی کوچکترین ذره هم شک نکرده بودم!!!خیلی خیلی خوشحالم.اصلا انتظارشو ‌نداشتم.دیشب یه عالمه ناراحت بودم که هیچکس حواسش بهم نیست.الان از شدت خوشحالی نمیدونم چی بگم.و خب خدا رو فقط شکر میکنم که آدمایی
زندگیم توی یه طوفان وحشتناک گیر کرده. نمیتونم با خانوادم صحبت کنم و حس های درونیم رو باهاشون درمیون بذارم. نمیتونم یهشون بگم که به هیچ وجه به فرهنگیان و معلمی علاقه ندارم..میدونم اگر یخوام کنکور بدم تمام وقتم رو روی کنکور بذارم و واقعا برای قبولیش درس بخونم از هدف و علاقم دور میشم. اگرم بخوام به هدفم برسم نمیتونم به کنکور کامل برسم. اگرم بخوام جفتشون رو بخونم.. هر دو نصفه میشه. خانوادم میگن یهونه میاری و برنامه ریزی کن. چی میتونم بگم جز چشم؟!مج
نقاشی. ویلون. زبان جدید.
چیزاییکه باید ادامشون بدم.
دلم میخواد تو نقاشی انقدر خوب شم که به راحتی بتونم یه چهره رو طراحی کنم و آبرنگ رو هم یاد بگیرم.
و ساز ویلون سازیه که همیشه خودم رو در حال نواختنش تجسم کردم و دوست دارم یروز بلاخره یادش بگیرم.
باید زبان جدید یاد بگیرم و منی که انقدر عاشق بزرگی دنیام خودم و مغزم رو همگام با اون بزرگ کنم.
دارم میبینم. دارم اونروز رو میبینم. روزیکه دانشجو شدم جلوی چشمامه.
من آنه دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ته
یه نسیم خنکی از پنجره میاد و می‌خوره بهم و حس می‌کنم هنوز صبحه. حس می‌کنم هنوز یه عالمه زمان دارم. حس می‌کنم یه پنج‌شنبه‌ی معمولی بعد یه هفته‌ی شلوغه که وقت دارم به کارهام برسم. پشت میزم نشستم و پاهام رو بغل کردم و به سوال تمرین فکر می‌کنم. آهنگ‌هایی که قدیم‌ترها بارها و بارها گوششون می‌دادم رو گوش می‌دم. آرامش عجیبی دارم. این جوری نیست که حالم خوب یا بد باشه؛ ولی انگار حالم رو هر جوری که هست پذیرفته باشم و باهاش دوست شده باشم. انگار با
آرامش، گمشدۀ اصلی بشر است و انسانها با هر دین و عقیده ای به دنبال آرامش و راحتی هستند. جمعی از انسانها آرامش را در جمع مال می دانند، عده ای رسیدن به مقامات دنیوی را آرامش می دانند، لذا شاهان و حاکمان با زیر پا گذاشتن تمام ارزشهای انسانی تلاش کردند به آرامش خیالی خود برسند، عده ای نیز پناه بردن به مواد مخدر و قرصهای آرامش بخش و امثال آن را وسیلۀ آرامش تشخیص داده اند و جمعی نیز آزادی مطلق را در شهوات، اعم از تماشای فیلمهای مبتذل، ارتباط آزاد با
یکی از مهمترین صحنه هایی که برای من با حس آرامش همراهه اینه که بعد از اومدن از دانشگاه و خوردن ناهار (قبل از اذان) و گفته شدن اذان، سجاده رو توی هال خونه که درش رو به ایوون باز میشه و آفتاب گیر هم هست، پهن کنی و در حالیکه درب رو به ایوون هم بازه و یکی از اعضای خانواده هم داره رو فرش ایوون استراحت میکنه (به شرطی که نمازش رو خونده باشه)، نماز رو تو سکوت و آرامش نسبی خونه بخونی.....
و بعدش هم بری تو اتاقت سر درست تا چند ساعت دیگه و حس آرامش بعدی، مثلا مو
دنیا محل آسایش نیست و نمی‌شود به‌ طور کامل  به آسایش کامل رسید ولی باید به حدّ اعلای آرامش  برسیم و این امکان دارد. آسایش زیاد عقل انسان را زایل می‌‌کند و آرامش زیاد موجب  رشد انسان می‌شود آدم‌های راحت‌طلب به خاطر آسایش حاضرند آرامش خود را از دست بدهند و آدم‌های عاقل وعاشق حاضرند برای رسیدن به آرامش، آسایش خود را از دست بدهند.
 منبع: بیان معنوی
همه‌ی ما در زندگی به صلح و آرامش نیاز داریم و کمتر کسی است که این موضوع چندان اهمیتی برایش نداشته باشد. زندگی در آرامش یعنی با خودمان، دیگران و همه‌ی موجودات اطراف‌مان مسالمت‌آمیز رفتار و زندگی کنیم. اینکه چگونه آرامش داشته باشیم در واقع به باورها و شیوه‌ی زندگی شخصی خودمان برمی‌گردد.
در این قسمت با یک شربت آشنا خواهید شد که شامل عرقیجاتی آرامش بخش مانند بهارنارنج ، گلاب ، بیدمشک و نسترن میباشد.

ادامه مطلب
دلی: شرمنده همتونیم
آرامش: هوم اونم بدجور
 
دلی: تا آخر هفته پست نداریم
آرامش: به بزرگیتون ببخشید
 
دلی: اری جونم به نظرت کسی اینجا رو میخونه؟
آرامش: نمیدونم شاید
 
دلی: اگه میخونین اعلام حضور کنین ما یذره انرژی بگیریم
آرامش: هوم با دلی موافقم
۱. دوستی هر بار زخم میزنه با حرفاش و بعد برام چسب زخم اکلیلی اعلای خارجی میفرسته...
امشب عوض تیکه هایی که پرونده بهم پیام داده تو یه دختر خودساخته ای....
به من زخم نزن....من چسب زخم نمیخوام دوست عزیز....
۲. درین شب قدر شیعیان جهان اومدم بنویسم خاک بر سرت دوست من....اما دلم نیومد...تو هم گناه داری....مثل همه جوونای بلاتکلیف...مثل همه آدمایی که زندگی گاهی اوقات سالهای سختی و غیر منصفانه ای رو براشون رقم میزنه...
میدونم اشفته ای چون جای تو اینجا نیست....
و برای
الان که دارم اینو مینویسم از یه خواب ناز و شیرین زیر یه لحاف تشک کلفت و گرم و نرم بیدار شدم. زود خوابیدم بخاطر همین وقتی بیدار شدم فکر کردم خیلی خوابیدم. از اون خواباا... / بعد که بیدار شدم دیدم زکی هنوز صبح‌ام نشده و من احساس کردم خیلی خوابیدم. بهرحال خواب خوبی بود و من الان بیدار / دلم میخواد به کارهای عقب افتادم برسم ولی قبلش میخوام یه چیزی بگم /تو قسمت اول سریال SHERLOCK روانشناس به جان توصیه میکنه که وبلاگ بنویسه چون براش خوبه و از این حرفا / به ع
امروز احساس تنگی نفس داشتم. کارهای مختلف و متعددی انجام دادم تا این تنگی نفس را برطرف کنم. در مسیر درمان فهمیدم که من به دلیل استرس و اضطراب و سرد شدن بدنم هست که این اتفاق برایم رخ داده. من به قوانین جهان اعتماد کردم و شروع کردم به در صلح قرار گرفتن با خودم و با خانواده ام. این تجربه من است. به قوانین جهان اعتماد کنید. با خودتان و دیگران به صلح برسید. با اعتقادات پدران و مادران و خانواده و جامعه به صلح برسید. با اعتقاداتی که با آن بزرگ شده اید و ب
از وقتیکه کانال خنده های صورتیو دنبال میکنم دیگه کمتر سر به وبلاگش میزدم یعنی خیلی وقته که نرفتم وبلاگش ولی امشب نمیدونم چی شد که بعد اینکه آدرس وبلاگ نیکولا رو اون بالا نوشتم نوشتم خنده های صورتی تا وبلاگ فریبا دیندار رو هم ببینم همیشه دنبال هشتگ ویرایش نشدهدهاش بودم تا بخونمشون ولی هیچ وقت خیلی دم دست نبود و اونقدر مطالب قدیمی تر رو میزدم تا بهش برسم و وقتی به ویرایش نشده میرسیدم دیگه حسش میرفت که بخوام بقیه ویرایش نشده ها رو بخونم ولی ای
از وقتیکه کانال خنده های صورتیو دنبال میکنم دیگه کمتر سر به وبلاگش میزدم یعنی خیلی وقته که نرفتم وبلاگش ولی امشب نمیدونم چی شد که بعد اینکه آدرس وبلاگ نیکولا رو اون بالا نوشتم نوشتم خنده های صورتی تا وبلاگ فریبا دیندار رو هم ببینم همیشه دنبال هشتگ ویرایش نشدهدهاش بودم تا بخونمشون ولی هیچ وقت خیلی دم دست نبود و اونقدر مطالب قدیمی تر رو میزدم تا بهش برسم و وقتی به ویرایش نشده میرسیدم دیگه حسش میرفت که بخوام بقیه ویرایش نشده ها رو بخونم ولی ای
آرامش و اطمینانه که آدم رو به عشق می رسونه .. و رسیدن به عشق آرامش و اطمینان می آفرینه ..
در حقیقت، عاشق شدن انسان، دلیل وجود عشق در جاییه_ دور یا نزدیک، درون یا بیرون وو .. _ که میشه نیروی محرکه حرکت انسان به سوی آرامش و طمأنینه
 
رابطه ای دوسویه .. با شدت و ضعفی متنوع 
که به مرحله رشد انسان بستگی داره .. 
 
به هر میزان که عاشق تر باشی، به همون شدت هم دقت و توجه و درک تو به پدیده ها بیشتر میشه .. 
این مفهوم پدیده ها می تونه بسیار گسترده باشه .. 
 
 
الهی ب
من خوبم، کار هم... ولی به قول الف نباید تو این مرحله ساکن بشم و اهدافااصلیم رورکنار بذارم چون اگه بمونم و به همین قانع بشم، دو سال بعد این کار دیگه راضیم نمیکنه...باید به این آرامش نسبی به چشم یه پلتفرم نگاه کنم برای صعود بعدیم. دارم براش تلاش میکنم.
بعضی وقتا یه هدف داری، یه هدف بزرگ که کل زندگیت شاید دنبالش بودی، کلی تلاش کردی براش کلی کار کردی کلی از زندگیت زدی از تفریحت تا بهش برسی، حالا دو حالت پیش میاد در نهایت یا بهش میرسی که خیلی حال میکنی با خودت فک کن برا یه هفته ماکسیمم ، حالت دیگه اینه که نمیرسی، همین.ولی میدونی داستان چیه؟ داستان اینه که تو هر دو حالت تو برنده ی زندگیتی، باور نداری؟ برگرد نگاه کن به مسیرت. واقعیت زندگی اون مسیرس یکم که دقت کنی خودش تفریحه خودش مشکله خودش صورت م
سال‌ها دلم آرامش می‌خواست. یعنی دلم می‌‌خواست جایی باشم که الان هستم. 
اما خیلی طول کشید که به این حال رسیدم. شاید این حال اسمش آرامش نباشه، انگار اینقدر سختی کشیدم و فشار روحی تحمل کردم که این روزها برام به مثابه آرامشه. اما به هر حال دلم میخواد که همین حال بمونه. هر چند میدونم و از لحاظ فکری هم کاملا آماده‌م که ممکن هست کلی سختی حتی بیشتر از قبل در پیش رو داشته باشم. 
این متن توی پیش‌ نویس‌هام بود. که در تاریخ 15 مرداد 97 نوشته بودم. بله همون
مَن خوب بودم ، خو اونقدرام بد نبودم، ولی تو هرمحیطی که قرار بگیری ، همینطور حرف زدن با بعضی آدم ها ، یه جو خاصی داره که ممکنه بگیرتت !
میتونه مثبت باشه ، یا منفی !
فهمیدم که حالا حالاها قرار نیست آدم بشم ، دوتا ویژگی مثبت از جو بدست میارم ، ۴ تا منفی!
حقیقتش مثبتاش خیلی خوبِ ! اما منفیاش فقط خودمُ اذیت میکنه 
دیشب به دوستم میگفتم : تو خسته نشدی ازمن؟! دست بِکش از من عاقا ! من چطور حالیت کنم که اصلا این رفتارِ من خوب بشو نیستا ! میگه نه ! تازه داره ازت
1- چندتا کتاب بنویسم که از اعماق وجودم عاشقشون باشم و چندتا نمایش نامه شاید...2- یه روزی بالاخره بتونم برم ویولن یاد بگیرم و بنوازم
3- رشته ی ادبیات نمایشی رو بتونم بخونم
4- با دوستای مجازیم، واقعی بشیم و با هم بریم اینور و اون ور
5- یه تئاتر خوب ببینم
6- یه روز بتونم یه سریا رو هک کنم
7- یه اسب داشته باشم
8- یه کافه کتاب بزنم با میز و صندلیای چوبی
9- همه ی کتابایی که می خوامو بخونم
10- آخریشم اینه که به آرامش و حس خوب برسم:)
+ دعوت می کنم از ریحون، یاسمن مجید
آمادگی برای از بین بردن موی بالای لب در خانه
قبل از این که از محصولات آموزش پاکسازی پوست و آموزش آرایشگری استفاده کنید ، همیشه باید یک تست آزمایشی انجام دهید . این مسئله در مورد از بین بردن موی بالای لب نیز صادق است . پس قبل از استفاده ابتدا کمی کرم یا موم را روی قسمت کوچکی از پوست خود امتحان کنید .
Ismiel می گوید :
اگر هیچ واکنش معکوسی بعد از بیست و چهار ساعت وجود نداشت ، ایرادی ندارد که از آن استفاده کنید . پس می توانید ادامه ی کار خود را دنبال کنید
چند روزه
درگیر آزمایش و دکتر و سونو گرافی و دندونپزشکی م خسته شدم بسکه ازین مطب ب
اون مطب رفتم تو هوای گرم تک و تنها.. دلم لباسهایی ک پشت ویترینا هس رو
میخاد اما خیلی گرونه و من لایق نیستم ک حتی لباسی نو برا خودم بخرم چون ب
هیچ جایگاهی هنو نرسیدم کجا مگه میخام برم! چقد دکترا پولکی شدن.. من قسم
میخورم اینجوری نباشم... قول میدم ک کمک کنم... دیشب بابام گف نمیخاد دیگه
بخونی اینجوری نمیشه تو خونه بمونی و پشت کنکور... من بغض داشتم دوسداشتم
بمیرم ازین ح
هر روز دارم ۱۵۰ کیلومتر میرم و میام و وقتی ظهر میرسم خونه شبیه بستنی عروسکی آب شده ام ، کولر رو روشن میکنم ، خیس عرق از گرمای وحشتناک اون جاده ی بیابونی میشینم نهاری که از شدت گرمای راه هنوز داغه داغه رو با یه لیوان دوغ آب علی میخورم و یک راست میرم تو تختم و بیهوش میشم... 
وقتی هم بیدار میشم میخوام به کلی کار برسم و نمیرسم :))) 
و البته خودم رو اصلا تحت فشار نمیذارم...
کارهایی که انجامشون برام ضروریه طی این مدت ، فقط پایان نامه ام و سه تار و کشیکهام .
برای آرامش روان سفر بهترین گزینه است که می
تواند روان شما را بعد از مدتی که زندگی پر مشغله آن را آزرده، به خوبی تسکین
ببخشد. این سفر باید به معنای واقعی کلمه آرامش بخش باشد. چه چیز بهتر از دریا
برای آرامش روان؟ و چه بهتر اگر مقصد در دل دریا باشد؛ جزیره کیش جایی است که
آرامش در سفر را خواهید داشت و برای مدتی شما را از مخاطرات زندگی شلوغ به دور می کند.
این تسکین روح و روان تنها تاثیر دریا نیست چون هتل های کیش شما را یاری می دهند
که بدون درگیری ذهنی
با همه همه همه همه همه همه همه همه همه وجودم باور دارم که فقط زمانی میشه آرامش داشت و با آرامش پیشرفت کرد که باور کنی که فقط خودت دلت برای خودت میسوزه و به خودت اهمیت میدی. هیچوخت نباید از هیچ کس هیج انتظاری داشت. اگر داشته باشی باختی همه چیز رو.
امشب بعد از این مدتی که محتوا تولید میکردم تو اینستا توی اتوبوس بودم که یهویی یه فکری به ذهنم رسید‌ که تا اتوبوس راه نیوفتاده ویدیو بگیرم
خواستم فکر کنم که میشه یا نمیشه 
سریع دوربین گوشیم و روشن کردم و اون چیزی که به ذهنم اومد و در حد یه دیقه گفتم بعد پستش کردم
اولش هول داشتم ولی بعد با خودم فکر کردم قرار نیست با یه ویدیو یه دیقه ای در مورد آرامش و روابط با دیگران نیست شم یا به عدم برسم
واتفاقا بعدش گفتم چقدر خوب که همون موقع یهویی پا گذاشتم ر
نرمال و طبیعی بودن حس خیلی خوبی ه! شاید آنرمال بودن، جزو دسته‌ی آخر طیف بودن، جزو خواص بودن حس هیجان و متفاوت بودن داشته باشه، اما آرامش نداره! بعد حدوداً ۶ سال احساس آرامش رو تجربه می‌کنم. احساس آرامشی که از "نبود مشکل" نیست؛ بلکه از توانایی حفظ آرامش و ایمان و لازم دانستن حفظ سلامتیِ روانی و جسمی ه. احساسی ه که از بهبودی روانی حاصل شده.
بعضی وقتها میشینم و به این فکر میکنم که زندگی قراره در ادامه چه مشکلی برام پیش بیاره؟ به گزینه‌های مختلفی
بسم الله الرحمن الرحیم
میدونی مردم دنبال چی هستن؟ دنبال یک آرامش دائمی. هیچکی از آرامش بدش نمیاد. گاهی یک سری چیز ها آرامش رو از آدم میگیره. اگه به چیزی یا به کسی وابستگی پیدا کنیم اون چیز آرامش رو از ما میگیره و خلاصه از ما سواری میگیره! و اگه وابسته بشی دل کندن از اون، کار حضرت فیله! پس باید اول سعی کنیم وابسته نشیم. نه اینکه وابسته شدیم بخوایم بعد دل بکنیم.
ادامه مطلب
واقعا دور نیست روزی که اعلام کنم به علت تشخیص بی‌کفایتی خودم، از همه چیز کنار می‌کشم؛ ولی حتی قدرت این کارم ندارم. مثل سربازی که وسط میدون یه جنگ تن‌به‌تن باشه.
الحمدلله آموزش مجازی باعث شده که مردم جویای ننگ‌ونام بهتر به خواست‌هاشون برسن. خدایا ما رو بخیل نکن، اگر واقعا این چیزا کسی رو به نوایی می‌رسونه برسونش. دیشب برای بار هزارم، پر غصه به مامانم گفتم که واقعا مزخرفن و در کمال خونسردی برای بار هزارم گفت یا یکی لنگه‌شون شو یا بی‌خیال
از زندگی به کل عقبم البته اگه بشه بهش گفت زندگی نمیدونم چرا باید شرایطم اینقدر خاص باشه اینقدر ...
همیشه حسرت خوردنامون متقابله یعنی یک طوریه من به شرایط تو حسادت میکنم تو به شرایط من و هیچ کدوم از زندگی راضی نیستیم
یعنی میدونید چی خوب بود اینکه هرچی داشتیم رو بهم میدادیم و کسی حسرت نمیخورد ...
نمیخوام بگم این همه فرق بین آدما چرا هست و چرا من نمیتونم به چیزای ساده ای که اونا بهشون رسیدن برسم
بعدش با خودم 2 2 تا 4 تا میکنم میگم حتما من مثل اونا خوب
گاهی باید ماشه را بکشی...
و بعد ملافه را...!
روی تمام احساسات و دلبستگی ها و اعتماد ها و تعهدات پوچ زندگی!
و به حرمت اشکهایت...
لبخندی ب خون جاری بزنی
و جریان آرام خشم را به جان دقایق بیندازی!
و سوگند ب آرامش... زمانی ک رها شوی از احساس ، هرچه نداشته ای را خواهی داشت...
و داشته هایت را طوفان فراموشی خواهد برد...
فکرهای مختلفی تو ذهنمه بین یه چندراهی گیر افتادم و نمیدونم کدوم راه و انتخاب کنم و اگر هر راهی و برم سخته.همه راه ها به یک سختی وحشتناک منجر میشن.
یه بار پدرجانم حرفی بهم زدن که هیچگاه فراموش نمیکنم.گفتن که نگاهی به آدمای موفق دنیا بکن همشون واسه موفقیتشون چیزی و قربانی کردن.حالا اون میتونه هرچیزی باشه وگاهی اون یه چیز آرامشه.
تصمیمم رو به شکل جدی گرفتم که هرچیزی مانع رسیدن به هدفم میشه رو از سر راهم بردارم.
حتی آرامش رو.
من باید به این هدف برس
تا حالا فکر کردید چجوری میتونید به آرامش برسید ؟!به نظرم آرامش ، محصول نظم دادن به یه سری از افکار ماستوقتی شما خیالتون از یه چیزی راحت باشه تو اون مورد خاص آرامش داریدمثلاً اگر یه آدم مورد اعتماد و کاربلد رو برای سپردن یه کاری در نظر بگیرید ، تو اون مورد آرامش ذهنی پیدا میکنیدحالا بیاید فکر کنید که یه تیم حرفه ای ، مسئولیت برنامه ریزی یه سفر تفریحی رو براتون از ابتدا تا انتهاش بعهده گرفته باشند و تنها کاری که شما باید انجام بدید اینه که فقط ب
برجسته ترین اثر نماز، رسیدن به آرامش روحی و روانی است، چراکه نماز یاد خدا را در دل زنده می‌کند و یاد خدا ریشه تمام خوبی ها و زیبایی ها است که باعث آرامش دل می گردد. در آیه 28 سوره رعد آمده است: «الا بذکر الله تطمئن القلوب.» آگاه باشید که یاد خداوند مایه آرامش دلهاست. نماز باطن دل را آرام می‌کند و به صراحت می‌توان گفت نماز عامل سازنده‌ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ می‌کند و نمازگزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر
عشق یعنی خوبی 
عشق یعنی صداقت 
عشق یعنی آرامش ، گذشت 
عشق یعنی هر صفت خوب که تو این دنیا هست 
عشق یعنی زندگی که با تمام درد هاش باز پای اون ایستاده ایم 
عشق یعنی یه دنیا حرف ، آرزو ، آرامش که با یه اخم به هم میریزه .
عشق یعنی کسی که نیست و سال هاست کنارته و بهت امید میده .
عشق یعنی انتظار و صبر که هر روز دلت مثل شمع بسوزه اما به خاطر اطرافیانت روشنایی رو نگه داری .
 
زمان میگذره و میفهمی که باید از آدما دور بشی 
بری به سمت آرامشی 
آرامشی بدون حضور هیچ آدمی 
هیچ دختری 
خودت و خودت 
و شاید با یه دوست صمیمی 
توی یه کلبه ی کوچیک 
جایی که دور و برت بشه دشت و دمن پیدا کرد 
همینطور کوهستان 
و ساحل و دریا 
جایی که بتونی بدون ارتباط با ادما در آرامش کامل زندگیتو بکنی 
بدون اینکه اهمیتی بدی به هیچ کس و هیچ چیزی 
این زندگی هیچ چیز جدیدی نداره 
همه ی فشاراشو داره وارد میکنه با تمام قدرت با تمام وجود 
نمیدونم چی باید ب
میشه دعا کنید امتحان فردا رو خوب بدم؟
درسته که شب امتحانش خیلی خوب نخوندم ولی واقعا توی طول ترم زحمت کشیدم برای این درس.
کاش یکم شعور تو وجود بقیه بود که نیان نزدیک امتحان ترم وقتی خودشون درساشونو خوندن، باهات دعوا کنن. کاش من یکم خوددارتر بودم که بااین چرت ‌و پرتا به‌هم نریزم و امتحانمو خراب نکنم. کاش فردا امتحانمو خوب بدم. امشبو بیدار میمونم، امیدوارم که تسلطم خوب بشه به مباحث. کاش دعا کنید. حیفه به‌خدا این امتحان. نمیگم تقصیر بقیه‌س که م
محبوب من
خدایا به هر که دل بستم، تو دلم را شکستی. عشق هرکس را که به دل گرفتم، تو او را از من گرفتی. هر کجاخواستم دلِ مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، و در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفان‌های وحشت‌زای حوادث رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل نپروم و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در ددل خود احساس نکنم. خدایا، تو این چنین کردی تا به غیر از تو محیوبی نگیرم و به جز تو آرز
بیا سعی کنیم واقع بین باشیم. امتحانای نهایی اون قدر ک ممکنه برای همه بی اهمیت باشه برای من نیست‌. من اگ بخام ب اون چیزی ک میخام برسم نیاز دارم ک نمره های دبیرستانم و معدلم خوب باشه... همه هی فاز میدن ک نه و اینا مهم نیست و هواست ب کنکورت باشه! اون ۶۰ درصد قضیه اس! در صورتی ک احتمالا ب نمرات دبیرستانم توجه زیادی بشه! نسبت ب همه نمرات بَد نیست ولی باید  بهتر از اینا باشه... خعلی بهتر!
از اون طرف هم اگ باز هم بخام ب اون چیزی ک میخام برسم نیاز دارم درصدها
دانلود آهنگ باراد آرامش
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * آرامش * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , باراد باشید.
دانلود آهنگ باراد به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Barad called Aramesh With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ باراد به نام آرامش
دور تو گشتم نباشه دور تو به جز من چشماتو ببند تا دل همه ی شهرو ندزدندیوونه ی دیوونگی چشمای نازت میرقصی و میرقصه ببین دل ما به سازتآخه مگه میشه اینجوری
دانلود آهنگ باراد آرامش
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * آرامش * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , باراد باشید.
دانلود آهنگ باراد به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Barad called Aramesh With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ باراد به نام آرامش
دور تو گشتم نباشه دور تو به جز من چشماتو ببند تا دل همه ی شهرو ندزدندیوونه ی دیوونگی چشمای نازت میرقصی و میرقصه ببین دل ما به سازتآخه مگه میشه اینجوری
احتیاج آدم‌ها به یک خونه امن جزو ضروریات زندگی هر شخصیه
یه خونه‌ای که نه صرفا از لحاظ جسمی در امان باشی، بلکه از لحاظ روحی نیز برات آرامش‌بخش باشه و حس خوب وجود رو برات به ارمغان بیاره.
واژه خونه صرفا یک اسمه وگرنه این آرامش و احساس امنیت می‌تونه در هر فضایی وجود داشته باشه. 
همین که از خیلی اتفاقات و استرس‌ها و تنش‌ها دور بشی و مدتی رو در آرامش محض بگذرونی
فوق العاده حس خوبی داره
حتی اگه در اون فضا باز هم افکار منفی و استرس‌هاتون همراهتون
احتیاج آدم‌ها به یک خونه امن جزو ضروریات زندگی هر شخصیهیه خونه‌ای که نه صرفا از لحاظ جسمی در امان باشی، بلکه از لحاظ روحی نیز برات آرامش‌بخش باشه و حس خوب وجود رو برات به ارمغان بیاره.
واژه خونه صرفا یک اسمه وگرنه این آرامش و احساس امنیت می‌تونه در هر فضایی وجود داشته باشه. 
همین که از خیلی اتفاقات و استرس‌ها و تنش‌ها دور بشی و مدتی رو در آرامش محض بگذرونی
فوق العاده حس خوبی داره
حتی اگه در اون فضا باز هم افکار منفی و استرس‌هاتون همراهتون
یا حـ ـسـ ـیـ ـن
 
همه حرف من با تو ...
 
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسمباید این بار به غوغای قیامت برسم
من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاشلا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه مادر! مگر از من  چه گناهی سر زدکه دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که مننذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من نیزاین چنین کال نمانم به شهادت برسم...
 
باز از محمد مهدی سیار عزیز!
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری
از بخشی از زندگیم شدیدن بدم میاد. به طور کلی اگ‌ هم بخام بگم کلن از خود قدیمم بدم میاد... اما خب اگ بخایم سال های مدرسه رو در نظر بگیریم، ابتدایی بد ترین دوران زندگی من بوده. شدیدن ادم مزخرفی بودم و ادم های عادیی هم دورن بودن... کلن ایام خوبی نبود! و حالا حس میکنم ی سیلی بدی از اون دوران خوردم و شدیدن جاش درد میکنه... عادم هایی ک دوست نداشتم تقریبن ب زندگیم برگشتن و منم انگار همون عادم مزخرف قدیم شدم!
کاش بگذره... کاش بزرگ شم و ب اون درجه بی اهمیتی برس
نمیدونم چرا بازه ی سال ۹۳ تا ۹۷ انقدر برام زود گذشت،نه اینکه فکر کنید زود گذشت چون خوش گذشت هااا،نه اصلا و اتفاقا برعکس،شاید باورتون نشه اما گاهی اسم سال۹۳ که میاد فکر میکنم پارسال بوده،نمیدونم چرا توی این برهه از زمان به شدت گیر کردم...برهه ای که کلی هدف واسه خودم چیده بودم که به تک تکشون برسم اما به هیچکدومشون نتونستم برسم،همیشه شعار میدادم که سعی کنید هیچوقت شرمنده دلتون نشید اما خودم بدجور شرمنده دلم شدم...نه تنها به اهدافم نرسیدم بلکه ب
باز صبح به ما رسید
تا ساعتی دیگر از ما هم جلو می زند و ما مجبوریم با ظهر سر کنیم
البته ظهر هم همیشه مرا قال می گذارد دقیقا مثل برادرش غروب
و من مجبورم با شب سر کنم
اینگونه نمی شود
باید تندتر باشم
آنقدر سریع که دوباره به صبح برسم.
پ ن : سپیده زد مگر تو خندیدی؟
سلام عزیزم
با تو ام ای ابر
ابر سیاهی که زمانی سفید بودی
تو سفید می ماندی اگر ابر دیگری تو را نمی آزرد
و خود را به تو نمی کوبید
تو سفید می ماندی اگر تنها بودی
اگر تکه ای کوچک
در گوشه ای دور
در آسمان بودی
اما
حالا که تنها نیستی
حالا که در گوشه ای دور نیستی
این را بدان
که حتی هنگامی که سیاه می شوی نیز زیبایی!
هنگامی که می باری 
آرامش خواهی یافت
و آرامش خواهی داد
این را بدان که اشک هایت
هنوز طعم آرامش دارد
ببار ببار که غم هایت
ابدی نخواهد ماند
ببار که
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می ش
اعجازِ قرص کامل درخشان ماه همیشه برایم تسلی خاطر بوده است. اینکه اگر خورشید رفته است، ماه را فرستاده است تا تو در تنهاییِ بی نور نمانی. اما خیلی وقت‌ها آنقدر با حسرت به غروب خورشید خیره میشویم که یادمان میرود که ماهی بالای سرماست که خورشید به مهر نورش را به صورتش پاشیده است.
من آرامش را در کمی دورتر ایستادن و از کمی دورتر نظاره کردن میبینم. وقتی دورتر می‌ایستم میبینم هیچ چیزی آنقدر ارزشش را نداشته که یادم برود زندگی کنم. آرامش خودِ خودِ بی و
آتشی در خاک غربت بود و منبوده ام در خانه امّا بی وطنرفته ام در آتش امّا زنده امامتحان پس داده ای سوزنده امیاد من آمد سیاوش بی گناهرفته در آتش و بیرون شد چو ماهاو درون آتش سوزنده رفتبا حیا وارد و از آن زنده رفتدیدم آتش بهر جانش سرد شدرد شد او ، در پشت پایش گرد شدمانده ای در خویشتن ، درمانده ، پستبار تهمت استخوانم را شکستدر میان ترس آرامش کجاست؟کنج آرامش ورای ترس هاست#احمد_یزدانی
روایته که عصر بیدر مایر (Biedermeier) به فاصله ی ۳۴ ساله کنگره ی وین و انقلاب بورژوازی گفته میشه. این دوره به خاطر تصاویر عامه پسند کارل اشپیتزوگ  و آدریان لودویگ ریشتر از زندگی روستایی ها حالتی رمانتیک داشته و به دوران زندگی خانوادگی و آرامش، رفاه بورژوازی و اعتدال سیاسی معروفه. در واقع عصر بیدرمایر از نگاه آلمان ها آخرین عصر پیش از صنعتی سازیه. عصری مقدس که هنوز آلودگی و انفجار جمعیت، زندگی انسان رو تهدید نکرده و فقر و بی خانمانی پدیدار نشده.
 ا
گفت از تنهایی نمی ترسی؟
گفتم احساس تنهایی نمیکنم. ولی جمع گاهی خسته م میکنه و نیاز دارم بخزم در خودم تا سکوت بهم آرامش بده.
مامان و مریم و منصوره دوشادوش هم ده سال تلاش کردن کمکم کنن از رستوران و سینما و کنسرت و سفر و خرید به تنهایی _و بدون حضور دیگران هم_ لذت ببرم.
اونچه به زحمت آموختم نقطه قوت بزرگی شده که آغوش آرامش بخش من هست.
من مرجع هر عکس‌ام و به همین دلیل است که وقتی خود را مخاطب این پرسش بنیادین قرار میدهم که: چرا من در این احظه زنده ام ؟ دچار حیرت می شوم. 
 
منم خیلی وقتا شده این سوالو از خودم میپرسم نه فقط با دیدن عکسها. یجور حس غریبی به آدم دست میده که تو نه قبل از خودتو درک میکنی و نه بعد از خودتو. این بین در لحظه میمونی و به دنیا میای ،میگذرونی و در آخر میمیری. آدم هایی که میانو میمیرن. یه ذره ترسناک نیست؟ نه ترس از مرگِ از این تعداد شاید از این جمعیت که فقط می
 
1-جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.2- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید.3- افراد آرام به خود می‌گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی‌توان کرد، آنگاه از فکر ادامه زندگی لذت می‌برند.
4- وقتی احساس می‌کنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آن‌ها را پاک کنید.5- اگر نتوانید کسی را ببخشید، افکار خشمگین‌تان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط
صبح خبر گرونی بنزینو خوندم. تا ظهر کم کم همه چیز «باز هم» غمگین تر شد. باز هم گرونی، باز هم خواستن و نتونستن.عصر با آدمایی که دوسشون دارم ساز زدم و عشق کردم و خندیدم. خندیدم.شب اما، غم بالا آوردم. گوشم به حرفای رفیقم بود که از نداری و آرزوهای تلف شده و جوونی مُرده میگفت، ذهنم تو حکومت خونخوار و دولت دزد و جوونی مُرده‌ام میگشت. تا خودمو جمع کنم و برسم خونه، مادرم دست به کمر از قوانین دختر بودن تو قلمرو «خونه‌اش» گفت. گفت که حق دارم کی برسم خونه،
سلام
این روزها که پروپوزال می نویسم، به آرامش و سکوت نیاز دارم.
سکوت هست، آرامش نیست.
فکرم بیشتر از هر وقت دیگه ای مشغوله. درگیر سوالاتی هستم که هیچ جوابی براش پیدا نمی کنم. سوالاتی که تموم نمیشن و توی مغزم جا خشک کردن.
روزنه امیدی نمیبینم. چیزی خوشحالم نمیکنه. خنده هام مصنوعیه. دلم خوش نیست.
 
دیشب خواب دیدم شغلم را تغییر دادم و رفتم یه شرکت دیگه. یادمه درسم تموم شده بود. فیش حقوقم دستم بود. اونقدر زیاد بود که باورم نمیشد.
نمیدونم کجا کار میکردم
این جمله را از ایمیل آقای شاهین کلانتری که هر چند وقت یکبار میفرستند کپی کرده ام :
هرگز نگو -«روزی به خودم جرئت انجام آن کار را خواهم داد....» آن لحظه همین حالاست.-پام برون
میخواستم راحتتر به منظورم برسم! و با یک کپی‌پیست جانانه تمام لقمه هارا دور سرم قرار بود بچرخانم گفتم!
من هم رمان نوشتن را شروع کردم!
و باز هم از حرفای شاهین کلانتری استفاده کردم و تا ۱۰۰۰ کلمه رمان را ننوشتم بلند نشده ام و هنوز هم جا داشتم ولی اگر بیشتر بنویسم مطمئنم به گزاف
دانلود آهنگ جدید علیرضا قربانی به نام هم گناه
در این قسمت سایت سریال نما آهنگ تیتراژ سریال هم گناه با صدای علیرضا قربانی را قرار داده ایم.
متن آهنگ علیرضا قربانی هم گناه
♬♬♬
من تفنگی شده ام رو به نبودن هایت رو به یک پنجره در جمعیت تنهایتفکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم نزدیک کنمبی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنم شلیک کنمخنده های تو مرا باز از این فاصله کشت قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشتموج موهای بلند تو مرا غرق نکرد حسم از سردی این بی خبر
در زندگی مواقعیست که آرامش داشتن غیرممکن به نظر می رسد، از بیماری تا تصادف رانندگی و حتی حوادثی به مراتب تلخ تر که باعث می شود از نظر روحی مچاله شویم، اما چرا باید آرامش مان را تحت هر شرایطی حفظ کنیم؟
 
اضطراب داشتن: به معنای از کارافتادن عقل و شعور است
روی دیگر آرامش، اضطراب است وقتی پر از اضطراب هستیم، واکنش هایمان کاملا تخرب کننده است و وضعیت را از چیزی که هست برایمان بدتر می کند، وقتی اضطراب داریم عقل مان از کار می افتد و فرقی ندارد یک فرد
در کمال آرامش به تهران رسیدم. چه رسیدنی!
ساعت پنج و نیم بامداد بود که به ترمینال رسیدم ولی انگار نه انگار که صبح است، آفتاب هنوز درنیامده است، خواب و خور ندارند! مردم مثل مور و ملخ در همه جا فشرده شده بودند. دزدی و جیب بری به حدی بود که آدم آرامش راه رفتن را از دست میداد. حماقت و خود بزرگ بینی عجیبی که از چشم های آنها میبارید مرا فراری میداد. 
ادامه مطلب
امروز یه روز فوق العاده بود واسم و از صبح با اینکه حالم روبراه نبود و بدن درد شدیدی داشتم همش ذوق کلاس بعدازظهر رو داشتم و نگاهم به ساعت بود.
تا اینکه راه افتادم برای کلاس، ساعت حدود یک و نیم بود که سوار اتوبوس شدم به سمت دانشگاه. توی این فکر بودم که حالا زود میرسم و توی گروه پیام گذاشتم هر کی زود رسید به من زنگ بزنه، میخواستم بگم مثلا من خیلی زود میرسم !
تا اینکه اتوبوس از پل فلزی که رد شد دیدم اوه اوه عجب ترافیکی!!! و گفتم عمرا اگه زود برسم و چرا
من فقط یک راه طولانی میخواهم. یک راهی که فقط بتوانم تویش بدوم. یا اصلا میخواهم فقط یک ساعت فکر نکنم. یک ساعت با آرامش بتوانم بخوابم رها و آزاد از هر فکری. جدا از این تابلوی بزرگی که توی مغزم با حروف بولد چراغ میزند که اینجا ترسناک است. جدا ازین اتاق‌ها که انگار همیشه یک چیزی کم دارند. جدا از مدرسه که هر صبح غم انگار میخواهد آدم را خفه کند. من فقط دلم برای آرامش تنگ شده است. من دلم فقط میخواهد به یک رابطه‌ام نگاه کنم و با آرامش لبخند بزنم به صادقان
می‌دانم، خیلی وقت بود ننوشته بودم. دست و دلم نمی‌رفت به نوشتن، و هنوز هم نمی‌رود. ولی هفته‌ی پیش به خودم آمدم و دیدم بلاگ را باز کرده‌ام و می‌نویسم. نوشته‌ی بیو را تازه به روز کردم، بیست و سه ساله به جای بیست و دو. با چند ماه تاخیر. ولی چرا ننوشتم؟ چرا ا می‌نویسم؟ آیا بیشتر خواهم نوشت؟ راحت‌تر است که جوابی ندهم. اینجا خانه‌ی من است، می‌توانم حتی سال‌ها خالی بگذارمش و هر از چند گاهی برگردم و دستی به سر رویش بکشم. این کنترل نسبی روی داشته‌
اگر صاحب یک کسب و کار آنلاین هستید باید آگاه باشید که نباید به یکبار تنظیم و کانفیگ وب سایت بسنده کرد و آن را فراموش کرد. این که آیا وب سایت خود را مرتبا ویرایش می کنید ، یا اصلا نمی دانید ؟ شاید زمانی که وب سایت خود را رها کردید ، تنظیمات وبسایت شما با مشکلی مواجه شود یا یک نفوذ امنیتی باعث از دست رفتن وب سایت شما شود. هر لحظه می بایست در برابر خطرات احتمالی و غیر قابل پیشپینی آماده بود. در این پست ما به نحوه مراقبت از وبسایت در برابر مشکلات احتم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها